پاسخ های علامه طباطبایی به مسائل معاصر چیست؟ پاسخ اجمالی این است که از راه احیای قرآن قطعا مسائل معاصر پاسخ داده میشوند چون قرآن اگر در جامعیت خود مورد توجه قرار بگیرد پاسخگوی همه زمانهاست هر چند این توجه جامع در وسع هر کسی نیست.. اما اگر تفصیلیتر صحبت کنیم باید گفت: ۱.با زبان قرآن سخن گفتن موجب جامعیت بیشتر میشود که به وحدت بیشتر در زمینههای مختلف منجر میشود و وحدت از مسائل مهم معاصر است.۲. استفاده ایشان از علوم معقول توانایی روبرو شدن با عقل مدرن و معاصر را افزایش میدهد. ۳.علامه نسبت به مسائل مدرن توجه داشت و مدرنیته یکی از مهم ترین مظاهر دنیای معاصر است. ۴. ایشان نسبت به بعد اجتماعی اسلام توجه داشت که این توجه پاسخهایی به مسائل معاصر را در بر دارد. ۵. بعضی نظرات ایشان بستر غیرمستقیم پاسخ به مسائل معاصر است.
اما توضیح موارد فوق:
۱.
با زبان قرآن سخن گفتن موجب جامعیت بیشتر میشود. هم وحدت بیشتر در عالم اسلام و هم اتحاد عقل و نقل و هم وحدت ادیان. وحدت از مسائل مهم معاصر است.
اتحاد مسلمین یکی از مسائل مهم معاصر است. مثلا در مورد واو در آیه مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ... (آلعمران7) محل اختلاف مفسرین شیعه و سنی بوده است که آیا در این جمله تاویل را فقط خدا میداند و راسخون جمله جدیدی است؟ (واو استینافیه است؟) یا اینکه راسخون مانند خداوند تاویل را میدانند (واوعاطفه است؟). مفسرین روایت محور شیعه غالبا واو را عاطفه میدانند تا بتوانند تعدادی از روایات شیعی که راسخون را ائمه میدانند توجیه کنند اما ایشان رها از این قید، واو را استینافیه میداند و این با سیاق آیه سازگارتر است. اهمیت این نوع تفسیر این است که ایشان به خاطر تفسیر باطنی ظاهر آیه را نادیده نمیگیرد بلکه میگوید راه اثبات علم ائمه این نیست که زبان قرآن و سیاق را به هم بریزیم بلکه با دلایل مستقل میتوان مصداق راسخون را ائمه دانست. با این روش ایشان زبان اصلی خود را قرآن قرار میدهد و روایت را بر قرآن عرضه میکند. این کار زمینه فهم مشترک با گرایشهای دیگر را فراهم میکند.
گرچه
علامه طباطباییبر روی آیات ولایت غیرت خاصی دارد طوری که دأب همیشگی خود که توجه به سیاق است، را نادیده میگیرد، اما اصولاً ایشان با زبان قرآن راه معرفت ائمه را گشوده میکند. مانند تفسیر مهم ایشان از عالم امر و مقام هدایت به امر نزد اهل بیت. اما بعضی مفسرین شیعه این تفسیر مهم را نفی کردند. اهمیت این تحلیل این است که مقام اهل بیت با اصطلاح قرآنی و در نتیجه تفسیر قرآن به قرآن تفهیم میشود و این کار زمینه گفتگو با مذاهب دیگر را بیشتر فراهم میکند و نیز این نوع توجه به زبان قرآن، بین تفسیر ظاهرگرا و تاویلی از مقام اهل بیت قرابت بیشتری ایجاد میکند.
قرآن موجب وحدت دنیای اسلام است و افراد قرآنی بیشتر مستعد این وحدت هستند. گرچه ایشان در بسیاری از قسمتهای المیزان مانند آیات ولایت بسیار رنگ شیعی دارد اما اصولا تعصبات مذهبی مانع نقل حقایق نشده است. مثلا روایت نبوی که گریه نوزاد را بر توحید و نبوت حمل میکند در برخی منابع شیعی مانند توحید صدوق آمده است و در منابع متاخر مانند نورالثقلین تکرار شده ولی برخی تفاسیر جامع مانند البرهان آن را نیاوردهاند شاید چون به خاطر راوی(عمر)، آن را جزو روایات اهل بیت ندانستند. مفسری مانند
علامه طباطبایینه تنها این روایت را نقل کرده بلکه آن را دارای لطیفترین اشارات دانسته است.
زبان قرآنی اتحاد نقل و عقل را افزایش میدهد به شرطی که فهم قرآن ظاهرگرایانه نباشد. مثلا تفاوت
علامه طباطباییبا شاگردش، شهید مطهری، این است که تلاش میکند تا آیه لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا را به صورت قرآن به قرآن تفسیر کند نه فلسفی. هر چند شهید مطهری خودش شاگرد فلسفی
علامه طباطباییاست ولی زبان قرآن برای استاد مهم است.
انس با قرآن موجب وحدت ادیان نیز میشود. مثلاً علامه طباطبائی جمله مشهوری دارد که میگوید: رایحه توحید از اوپانیشادها شنیده میشود. اما این نقل قول نیاز به فهم و درک عمیق تر دارد. با مطالعه «جلد دهم المیزان» و «بحث پیرامون تاریخ بت پرستی» میفهمیم که دقیقا نظر
علامه طباطباییدر مورد عرفان هندی چیست؟ افرادی مانندهانری کربن و داریوش شایگان و دیگران طوری دیدگاه
علامه طباطباییدر مورد کتاب اوپانیشادها را نقل میکنند که گویی او شیفته عرفان هندو و دیگر عرفانها بود. دکترشایگان درمورد پژوهش تطبیقی علامه طباطبائی در ادیان و مذاهب جهان چنین در مصاحبه با خبرگزاری مهر گفته بود: «علامه طباطبایی به همه حرفی گوش میداد، کنجکاو بود و نسبت به جهان
های دیگر معرفت حساسیت و هشیاری بسیار داشت...ترجمههای انجیل،ترجمه فارسی اوپانیشادها،سوتراهای بودایی وتائوته
چینگ رابررسی می
کردیم. استاد با چنان حالت کشف و شهودی به تفسیر متون می
پرداخت که گویی خود در نوشتن این متون شرکت داشته است.هرگز در آنها تضادی با روح عرفان اسلامینمی
دید، با فلسفه هند همان
قدر اخت و آمیخته بود که باجهان
بینی چینی ومسیحی». برخی دیگر هم که این سخنان را شنیده اند نقل کرده اند که ایشان به خاطر علاقه به عرفان تا مرز تکفیر شدن پیش رفت! البته باید در مورد
علامه طباطباییاز افراط و تفریط دوری کرد. او اهل تبعیت احسن بود و در المیزان میخوانیم که: آنچه از کتاب«اوپانیشاد» آمده با عقاید براهمه مطابقت ندارد. مطالب اوپانیشاد، حقایق عالیهاى است که بعضى از افراد انگشتشمارى که اهل ولایت اللَّه بودهاند آن را کشف وتحمل کرده اند. نکته مهم این است که همین عالی بودن به نوعی آفت عرفان هندو شده است! ایشان میفرماید: اشکالى هم که به این مذهب
وارد است همین است که (برخلاف اسلام که در عین مطالب عالی، به قدر عقول مردم سخن گفته است) نمىتواند براى کل جامعه قابل درک باشد... مصیبتى که تمامى مجتمعات دینى در عالم بشریت را گریبانگیر شده همین است که حقایق عالى حقه را بدون اینکه در قالب بیانى ساده بریزند بر مردم تحمیل کردند و نتیجهاش این شد که دیدیم.
۲. استفاده از علوم معقول توانایی روبرو شدن با عقل مدرن و معاصر را افزایش میدهد. ایشان کتاب اصول فلسفه را برای مقابله با مادیگرایی با زبان عقلی نوشت. در المیزان بحث فلسفی مستقل از بحث قرآنی بسان میشود اما تبیینکننده قرآن است. مثلا ایشان برای توجیه دو علم بشری و وحیانی از تبیین علت تامه حوادث کمک میگیرد تا علم به آینده را با اختیار جمع کند.
البته ایشان در المیزان تلاش کرده فلسفه را با زبان قرآنی تبیین کند. مثلا برای آیه تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، سه معنا نقل کرده: قاعدتاًمزاج فلسفی و صدرایی علامه طباطباییبا تفسیر سوم تطبیق دارد که میگوید: کوهها را ثابت میبینی در حالی که در ذات خود در حال تغییر حالت هستند. ایشان هم به نفع این تفسیر استدلال میکند ولی در عین حال برای خواننده انتخاب هر سه تفسیر را باز نگه میدارد و این کار با توجه به دشواری فهم حرکت جوهری در جهت رعایت عقول مختلف شایسته است.
روش ایشان این است که مراتب عقول مخاطب را در نظر میگیرد و همانطور که در مورد عرفان هندی میگوید حقایق عالی اولیه آن به علت عدم درک و تحمل همگانی به انحراف رفته است، در مورد مسائل عمیق هم مراتب عقول را رعایت کرده و احتمالات ضعیف تر اما ساده تر را برای خواننده کاملا نفی نمیکند. بر این اساس کتوم بودن ایشان معروف است.
۳. علامه نسبت به مسائل مدرن توجه داشت. به پیشنهاد سیدحسین نصر کتابهایی نوشت. باهانری کربن در مورد اسلام گفتگو کرد. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را در نقد یک مکتب غربی نوشت. او در المیزان هم متوجه مدرنیته بود. مثلاً او اعتماد به نفس را که یکی از مشهورات دوران مدرن است، نقد کرد و در مقابل توکل قرار داد. این نمونهای است تا برای فهم تفاوت واژگان در عوالم مختلف فکری بشر مدنظر قرار بگیرد و به آفت یکسان انگاری کلمات دچار نشویم.
۴. ایشان نسبت به بعد اجتماعی اسلام توجه داشت. مثلا در تفسیر آیه ۲۰۰ آلعمران بحثی مفصل درباره نگاه اجتماعی و تمدنی اسلام مطرح کرد و گفت جامعه شخصیت حقیقی دارد نه اعتباری و گفت اسلام همه شئونش اجتماعی است. البته ذهن علامه مانند امام خمینی اجتماعی نیست و این در تفسیر آیه واحده مشخص است. آیه ۴۶ ام سبأ نمونهای از تفاوت تفسیر انقلابی اجتماعی با تفسیر اجتماع گریز است.
۵. بعضی نظرات ایشان بستر غیرمستقیم پاسخ به مسائل معاصر است مثلا نزول دفعی قرآن تاریخمندی قرآن را نفی میکند همانطور که نومعتزله و روشنفکران بر نزول تدریجی قرآن تاکید کردند و بعضی نزول دفعی را انکار کردند. یا مثلا : در آیه جلابیب علت تشریع حجاب آمده است : ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ (احزاب59)؛ با پوشاندن شناخته شده پس اذیت نمی شوند . شناخته شدن و اذیت نشدن چطور به هم ارتباط دارند؟ در تفسیر این آیه دو دیدگاه وجود دارد؛ اولی فرازمانی و دومی زمانمند است . در تفسیر اول یعنى با پوشاندن همه بدن به عنوان اهل عفت و حجاب شناخته شده و اذیت نمى شوند یعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمى گردند . بعضى به زمان صدر اسلام تکیه کرده و گفتهاند: آن زمان کنیزان و غیرمسلمان حجاب نداشتند و حجاب علامت زنان مسلمان بود و در نتیجه کسى متعرض آنان نمىشد. علامه طباطباییمعتقد است معناى اول به آیه نزدیکتر است. این معنا آیه را برای زمان معاصر کاربردی میکند ولی تفسیر دوم خاصیت آیه را برای امروز، که همه زنان آزادند، از بین میبرد. حقیقت پوشش هم برای این است که امنیت روانی و معنوی زن حفظ شود ولی بیان این نکته بدون تفسیر جامع قرآن فراهم نمیشود.
ادامه راه علامه بازخوانی نظرات او با توجه به اهداف اوست. مانند بازخوانی نظریه ادراکات اعتباری. در این نظریه ایشان بعضی ادراکات را متغیر و بدون مطابقت با واقع میداند. منتقدان این نظر را مخالف جاودانگی اخلاق میدانند ولی میتوان نسبیت و تکثر را به رسمیت شناخت بدون اینکه معیار حقیقت از بین برود. نظریه بیسابقه و منحصربه فرد ایشان را میتوان همان ظاهر و باطن حقیقت دانست. بر این اساس است که کتاب « ادراکات اعتباری
علامه طباطبایی(ره) و فلسفه فرهنگ» نوشته شده تا بگوید: نظریه ادراکات اعتباری، میراث فکری-فلسفی ارزشمند
علامه طباطبایی، گشایش باب جدیدی برای تحقیقات فلسفی در زمینه فرهنگ است
.
البته نویسنده این کتاب، دکتر علی اصغر مصلح، نه فقط به مقاله ادراکات اعتباری در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم توجه کرده، بلکه تفسیر المیزان و رسالة الولایة مرحوم علامه را نیز از نظر دور نداشته است
.
در پایان باید گفت: ارتباط با علامه از طریق شاگردان او مانند آیتالله جوادی (در تفسیر و عرفان) و شاگردان علامه طهرانی (در عرفان و مسائل تمدنی) و در شاگردان علامه حسن زاده (در تفسیر و عرفان) قابل تداوم است اما اصل ارتباط با او ارتباط با مقاصد اصلی یعنی توحید است. هر چقدر تحت شاگردی تعالیم آن استاد توحیدی تر تفکر کنیم بیشتر برای مواجهه با دنیای معاصر آماده میشویم.
1.کوهها را ثابت میبینی ولی روز قیامت مانند ابر حرکت میکنند. 2.کوهها را ثابت میبینی در حالی که به خاطر حرکت زمین مانند ابر در حرکتند. 3.کوهها را ثابت میبینی در حالی که در ذات خود در حال تغییر حالت هستند. در معنای اول زمان دیدن و زمان حرکت یکی نیست و این نوعی تکلف در معنای آیه به وجود میآورد. معنای دوم ربط آیه به قبل و بعدش را از بین میبرد. ولی معنای سوم مناسب تر است هر چند فهم آن سخت تر است! به صورت ساده حرکت جوهری حرکت دائمیو پیوستهای است که استعداد ظهور تحولات جدید در جوهر موجودات را در جهت بازگشت به اصل وجودشان نشان میدهد طوری که در هر مرحله صورت جدیدی به وجود میآید نه اینکه فقط یک جابجایی و انتقال رخ بدهد.
بعضی تفسیر ایشان از امت واحده را سطحی دانستند و آن را ناشی از توجه نکردن به علم الاسماء تاریخی و نظرات فیلسوفان آگاه از تاریخ مانندهایدگر دانسته اند. البته نباید روایات ذیل آیه امت واحده را که به نفع تفسیر علامه است را نادیده گرفت بلکه فهم درست از تاریخ چند لایه است و نیازمند عمق بیشتری در فهم حقایق هستیم.
امام خمینی تفسیر اجتماعی و انقلابی از آیه تَقُومُوا لله مَثْنی وَ فُرادی را مطرح کرد. علامه طباطباییهم میگفت: باید از اجتماع و غوغا اجتناب کرد تا فکر صاف و مستقیم شود. ولی امام قیام را در آیه پررنگ میکرد البته علامه طباطبایینهضت و قیام را در آیه نادیده نگرفته ولی از کلمه مثنی مفهوم قیام اجتماعی آنچانکه بعضی تصور کردند را تصور نکرده و نهضت را با گریز از اجتماع و غوغای جمع توضیح داده است. ولی بعضی از مفسرین همین مفهوم قیام را هم کمرنگ کرده و فقط بر تفرق تأکید کردند و عجیب اینجاست که مثلاً مرحوم سید محمدحسین فضل الله قیام را به جلوس! با خود یا صاحب خود تفسیر کرده است. در قرآن قیام مقابل قعود است و در زمان جهاد کسانی که به قعود رضایت دادند ملامت شدند.